۰
plusresetminus
تاریخ انتشاريکشنبه ۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۸:۱۱
کد مطلب : ۴۰۱۱۷
روایتی از اردوی جهادی در چین!

تازیانه‌های بی‌رحم محرومیت بر پیکر مردم دهستان موگویی/رنگ فقر بر چینِ پیشانیِ چینی‌ها

آنچه در دهستان موگویی مشاهده شد قصه‌های تلخ محرومیت ساکنان این منطقه و شوق خدمت در بین فرماندهان و مسئولین سپاه حضرت قمربنی‌هاشم (ع) چهارمحال و بختیاری بود که امید است این روحیه در بین مسئولین تمام ادارات و نهادها تقویت شود و شاهد حرکت‌های خودجوش جهادی از مدیران و روسای ادارات استان در جهت رفع محرومیت‌های اقصی نقاط استان باشیم.
تازیانه‌های بی‌رحم محرومیت بر پیکر مردم دهستان موگویی/رنگ فقر بر چینِ پیشانیِ چینی‌ها
به گزارش جهانبین نیوز؛ صبح زود از خواب بیدار و برای تهیه گزارش از اردوی جهادی کارکنان سپاه چهارمحال و بختیاری عازم شهرستان کوهرنگ شدیم طوری برنامه‌ریزی کردیم که نماز صبح را در کوهرنگ خواندیم و به سمت دهستان محروم موگویی که تا آن روز فقط دردهای مردمانش در روستاهایی مثل سرآقاسید و چین را شنیده بودیم حرکت کردیم، اما این بار می‌رفتیم که شنیده‌ها را ببینیم چراکه شنیدن کی بود مانند دیدن؟


شهر چلگرد را گذراندیم هرچند جاده آسفالت بود و آسفالت آن کلکسیونی از پستی و بلندی، تلخی این بالا پایین آمدن‌ها در چهره راننده بیچاره که در فکر زیربند ماشینش بود بیشتر هویدا می‌شد، اما همراهان، می‌گفتند اینجا که خوب است و حکم اتوبان دارد، مقداری که جلوتر برویم جاده کاملا خاکی می‌شود که باید از دل پیچ‌های خطرناک در میان کوه‌ها و دره‌ها گذشت تا به مقصد برسیم، این حرف‌ها عصبانیت راننده را به دنبال داشت گرچه چیزی نمی‌گفت اما موج این ناراحتی در فشار پایش روی پدال گاز فریاد می‌زد و با زبان بی‌زبانی می‌گفت: آب که از سر گذشت چه یک وجب چه چند وجب! و ما هم با خود می‌گفتیم سوژه قحطی بود دیگه سوژه نبود انتخاب کنیم؟ اما دیگه نه راه پس داشتیم و نه راه پیش... .

کم کم جاده آسفالته تمام شد و به جاده‌های باریک پیچ و تاب خورده از پای کوه تا قله و از قله تا پای کوه رسیدیم که به خاطر خاکی بودن جاده، تمام سر و وضع‌مان و تجهیزات خبرنگاری‌مان پر شده بود از خاک، مسیر زیادی را طی کردیم تا به محلی به‌نام گردنه عسل‌کشان رسیدیم پیاده شدیم صبحانه مختصری میل کردیم و دوباره به راه افتادیم.

واقعا عجیب بود عده‌ای از عشایر را می‌دیدیم که در مناطق صعب‌العبور سیاه چادری برپا کرده و با چرای دام‌ها گذران زندگی می‌کردند، به فکر فرو رفتم که هنوز هستند افرادی که به صورت کاملا سنتی و ابتدایی زندگی می‌کنند و از کوچک‌ترین امکانات اولیه زندگی برخوردار نیستند، اما برای خودکفایی و گذران زندگی و تامین مایحتاج تلاش می‌کنند. حس غریبی بود زنانی که فرزند خردسال خود را بر دوش بسته بودند و دنبال گله در حرکت بودند، هم بچه‌داری می‌کردند و هم کار اقتصادی انجام می‌دادند، بیچاره کودکی که این همه زحمت و گرمی هوا را تحمل می‌کرد.

دیدن کودکانی که با پای برهنه دنبال گله‌های بز بودند هم از صحنه‌های ناراحت‌کننده این زندگی سنتی بود، زنانی را می‌دیدیم که پشته‌ای از هیزم به دوش گرفته بودند و در پستی و بلندی‌ها طی مسیر می‌کردند، دیدن این صحنه‌ها خیلی آزاردهنده بود که تا آن روز فقط در داستان‌های مستند و فیلم‌ها نمونه‌هایی از آن را دیده بودیم.


پس از طی مسیر بسیار طولانی و طاقت‌فرسا به روستایی قدیمی به‌نام سرآقاسید رسیدیم که اتفاقا مستند آن از تلویزیون هم پخش شده بود، خدای من! آن‌جا منطقه‌ای بود پر از دردها نه برج میلادی داشت و نه مردمان ساده، بی‌آلایش و صادقِ آن، برج میلاد را دیده بودند ساکت بود و آرام از هیاهوی کوچه و بازار و روزگار در آن خبری نبود، نه از کلاس‌های اوقات فراغت تابستان خبری بود و نه از طرح‌های تابستانی، طرح تابستان کودکان‌شان چوپانی و در پی گله دویدن بود.


واقعا موج محرومیت در آن‌جا فریاد می‌زد، پای دنیاطلبی و رفاه‌زدگی به آنجا باز نشده بود، نه نجومی بگیری آن‌جا را می‌شناخت و نه مردم روستا بهره‌ای از اختلاس‌های هزاران میلیاردی برخی مدیران نالایق برده بودند، خبری از بازار آشفته ارز و گرانی سکه و طلا هم نبود، آنچه آنجا می‌دیدیم دنیایی از رنگ بود، رنگ محرومیت، رنگ فقر، رنگ رنج و غباری از خستگی بر رخ خسته مردان و زنان این دیار.

روستای جالبی بود کوچه‌ای نداشت و خانه‌ها به صورت پله پله تا پای کوه بالا رفته بودند و این نوع معماری هم در جای خود جالب بود، وقتی مردم متوجه حضور ما شدند تک تک به استقبال‌مان آمدند و با همان صداقت برخاسته از روح پاک روستایی به خلوت کوچک خانه خود دعوت‌مان می‌کردند، اما چون فضای خانه وقت تنگ بود عذرخواهی کردیم و از آن‌ها خواستیم برای‌مان حرف بزنند، ناگفته‌های زیادی در دل داشتند که قصه پرغصه روزگارشان بود حرف از نداری، درد و دل از بی‌توجهی، ناله از محرومیت، نه خبری از وضع بهداشت بود و نه اثری از تلاش برای رفع محرومیت، سکوت عجیبی حاکم شده بود و رنگ رخساره از سِرِ درون خبر می‌داد.


بله ساکنان این روستا حتی از حمام و سرویس بهداشتی هم محروم بودند و وضعیت آن قدر ناراحت‌کننده بود که قلم از نوشتن دیده‌ها شرم دارد، امیدواریم دولت‌مردان ما تدبیری برای مردمان زحمتکش این منطقه بیندیشند و امید را نه فقط در پوسترهای انتخاباتی بلکه بر قلب مردمان این دهستان سرشار از ناکامی بنگارند.




تیم فرهنگی و پزشکی گروه جهادی در روستا مستقر شدند و تعداد زیادی از مردم برای درمان بیماری خود به پزشک مراجعه کردند، از خدمات پزشکی و دندان پزشکی جهادگران عرصه پزشکی بهره‌مند شدند اما حل مشکلات این مردم نیاز به تدبیر اساسی دارد، که می‌طلبد مسئولان دولتی چاره‌ای برای حل مشکلات اساسی بیندیشند.

تیم فرهنگی نیز با جذب کودکان و نوجوانان کلاس‌های متعددی را در آن جا تدارک دیدند، بحث فرهنگ نیز از مسائلی است که در مناطق محروم به بوته فراموشی سپرده شده است و متولیان آموزشی در این عرصه نیز باید با برنامه‌ریزی دقیق‌تر وارد شوند.

پس از اتمام برنامه روزانه شب هنگام به روستای خویه رسیدیم و پس از استراحت، شبانه عازم روستای صعب‌العبور چین شدیم، فکر می‌کردیم که چین چطور روستایی باشد؟ حتی به شوخی به همراهان خبرنگار می‌گفتیم بالاخره ما هم به چین سفر کردیم، اما هیچ چیز این مسافرت به چین، شبیه مسافرت به کشور چین نبود، نه جاده‌ای، نه امکاناتی و نه هیچ چیز دیگر، پس از حدود دو ساعت طی مسیر به منطقه‌ای رسیدیم که واقعا حیرت‌انگیز بود، بله به چین رسیدیم و اینجا بود که چین به صورت تیم خبرنگاری افتاد که عجب جایی! به قول عامیانه خود صدرحمت به روستای سرآقاسید!


خانه‌های کاملا سنتی بدون هیچ سازه محکم و مقاوم با مردمی بسیار ساده که محرومیت در چهره صادق آنان موج می‌زد، پراکندگی خانه‌ها نبود هیچ معبر، کوچه و خیابان و حتی یک تابلو و علائمی که بیانگر مسکونی بودن منطقه باشد از عجائب این منطقه بود، مشکل آب شرب روستا و وضعیت غیربهداشتی و این‌که جنازه یک موش بزرگ صحرایی در منبع آب روستا روی آب شناور بود، از صحنه‌های ناراحت‌کننده‌ای بود که به چشم دیدیم.

به دو تیم عمرانی و یک تیم پزشکی در این منطقه که از روز قبل از حضور ما در روستا مستقر شده و در حال کار و تلاش بودند رسیدیم،صحنه‌های جالبی دیدیم فرماندهان و مسئولان سپاه استان این بار لباس جهاد عمرانی به تن کرده بودند و مشغول خدمت‌رسانی و خدمات‌دهی به مردم روستا شدند.


از طرح در حال ساخت سوال کردیم پاسخ دادند مشغول ساخت ساختمان سایت صدا و سیما هستیم چون با توجه به عدم پوشش شبکه دیجیتال در منطقه امکان بهره‌برداری از خدمات صدا و سیما نبود و با ساخت و تجهیز این مکان در واقع مشکل دریافت کانال‌های تلویزیونی در منطقه از بین می‌رود.

تیم پزشکی نیز در مسجد روستا مستقر شده بودند و در حال درمان بیماران روستا بودند.


آنچه در این دو روز در دهستان موگویی مشاهده شد قصه‌های تلخ محرومیت ساکنان این منطقه و شوق خدمت در بین فرماندهان و مسئولین سپاه حضرت قمربنی‌هاشم (ع) چهارمحال و بختیاری بود که امید است این روحیه در بین مسئولین تمام ادارات و نهادها تقویت شود و شاهد حرکت‌های خودجوش جهادی از مدیران و روسای ادارات استان در جهت رفع محرومیت‌های اقصی نقاط استان باشیم.

انتهای پیام/1026ج
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

جمعه ۶ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۰۵:۰۹:۵۰

27 Dec 2019