۰
plusresetminus
تاریخ انتشارچهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۲
کد مطلب : ۳۵۸۱۶
خاطرات آزاده سرافراز دفاع مقدس:

زندان در زندان

دوران اسارت يادآور مظلوميت، غربت و صبر و استقامت آزادمرداني است كه ساليان سال زندگي خود را در اسارت دشمن بوده و با صبر و شكيبايي خود، سرمشق آزادي و آزادگي قرار گرفتند.
زندان در زندان
به گزارش جهانبین نیوز به نقل از  خبرنگار زنگ خبر ؛ مسلماً رزمندگان اسلام هنگام عزيمت به جبهه‌هاي جنگ تنها به شهادت يا مجروح شدن و يا سالم بازگشتن فكر مي‌كردند و کمتر کسي تصوّر مي‌كرد كه اسارت نيز يكي از گزينه‌هاي رفتن به جبهه باشد اما سرنوشت برخي از رزمندگان به گونه‌اي ديگر رقم خورد و در عرصة آزمايشي سخت و طاقت‌فرسا قرار گرفتند و  خوشبختانه آزادگان توانستند در اين آزمايش الهي با سربلندي به ميهن و خانوادة  صبورشان بازگردند.

دوران اسارت يادآور مظلوميت، غربت و صبر و استقامت آزادمرداني است كه ساليان سال زندگي خود را در اسارت دشمن بوده و با صبر و شكيبايي خود، سرمشق آزادي و آزادگي قرار گرفتند.

 دوران اسارت، بخشي از تاريخ هشت سال دفاع مقدس ملت قهرمان ايران را در برابر متجاوزين بعثي تشكيل مي‌دهد و سرگذشت آن مملو از حوادث تلخ و ناگوار مي‌باشد. در دوران اسارت، حوادثي رخ داد كه هيچگاه از فكر و ياد آزادگان محو نخواهد شد و فراموش شدن آن امري بسيار دشوار است.

م. الف يکي از آزادگان سرافراز شهرستان بن  است که در آغاز جواني در منطقه سه راهي ام القصر- فاو در مرحله دوم عمليات والفجر ۸ اسير شد. او پس از تحمل سال ها رنج و مشقت در اردوگاه هاي عراق شهريورماه ۶۹ به آغوش وطن بازگشت.

وي در گفتگو با  خبرنگار زنگ خبر ،از خاطراتش در جبهه‌ و شرايط روزه‌داري در اسارت، مي‌گويد،خاطراتي که به گفته خودش، تنها خاطرات يک آزاده نيست. حقانيتي از انقلاب است که جايي تکرار نمي شود؛ مقطعي از انقلاب است که بايد به گوش جوانان و نسل هاي بعد از انقلاب برسد.

زندادن در زندان

شب 19 ماه رمضان براي اينکه بتوانيم از اين شبها بهترين استفاده رو ببريم ،روي جلد و پاکت هاي خالي تايد دستي بچه ها دعاي کميل رو نوشته بودند تا شب در آسايشگاه بخوانيم، همينطور که به صورت مخفيانه اين دعا ها را مشغول جمع آوري بودم، يکي از سربازهاي عراقي من رو ديد و من را براي تفتيش برد،چندتا سيلي به من زد و نتوانست از من اطلاعاتي بدست بياورد، محکم ايستاده بودم وقتي که ديد من محکم ايستادم من را به انفرادي برد.

در داخل انفرادي دست و پاي منو بستن و با کابل و چوب به من ميزند تا من بي رمق افتادم.و در همان حال از من ميپرسيد که هنوز هم امام خميني را دوست داريد؟و  من با شدت تمام گفتم بله.و اون دوباره شروع کرد به زدن و اونها با اين نوع حرکت هاي اسرا بيشتر عصباني ميشدن.

با صداي صلوات بچه ها نگهبان عراقي تسليم شد

عراقي ها خيلي ترسو بودند،عراقيها به همه گفتند اماده شوند تا پنج نفر،پنج نفرعكس بگيرند و به ايران بفرستند. مانده بوديم عكس بگيريم؟ نگيريم؟ شايد كاسه اي زير نيم كاسه بود؟ نكند براي تبليغ خودشان مي خواهند؟

بالاخره آماده شديم، درهمان لحظه كه گروه اول، روبه روي عدسي دوربين قرارگرفت، يك برقكارعراقي هم داشت به سرووضع برق آسايشگاه مي رسيد. همه چيز اماده بود كه ناگهان يك نفر از ميان جمعيت ازبچه ها خواست كه صلوات بفرستند.همين كه طنين صلوات بچه ها درفضا پيچيد، آن برقكار انبردست راازدستش انداخت و دستهايش رابه حالت تسليم بلند كرد.سربازان كه براي چند لحظه مانده بودند كه چه بكنند، با چوبدستي افتادند به جان بچه ها.

به عشق امام

در يک کلام مي توان گفت رمز موفقيت ما در اسارت، عشق به حضرت امام بود که بسيار وحدت آفرين بود؛ يعني همان طور که در جبهه هاي جنگ، عشق به امام باعث تقويت روحيه رزمندگان مي شد، اين عشق از اول تا آخر اسارت هم موجب انسجام بچه ها، روحيه گرفتن آنها و استقامتشان مي شد که به نوعي انقلاب ما را هم به دنيا معرفي مي کرد. يادم هست صليبي ها که مي آمدند، گاهي با آنها صحبت مي کرديم و مسائل خودمان را انتقال مي داديم و اسيران ما تا آنجا که در توان داشتند وظيفه خود را در قبال امام و انقلاب انجام مي دادند.

همسر يک آزاده

همسرم نهايت همکاري را با شرايط من داشت.او با فداکاري تمام، اين سال هاي سخت را تحمل کرد و بعد از آزادي من هم همچنان کمک حالم بود. او فضاي خانه را آرام نگه مي داشت و در کارها با من همفکري مي کرد تا اهميت نقشم در زندگي را يادآوري کند.
 
زندگي يک آزاده

گاهي لازم است آدم با يک دوست مشورت کند. چون دوستان واقعي در بسياري از مواقع شرايط را درک مي کنند و تلاش مي کنند بهترين راه ها را نشانمان دهند و يا به هر روشي به ما کمک کنند. مثلاً من با دوستان آزاده ام روابط بسيار صميمي تري نسبت به افراد فاميل دارم چون ما شرايط روحي همديگر را درک مي کنيم و به وضعيت زندگي هم آگاه تريم.

صبوري در مشکلات و سختي ها، تفکر در کنار مشکلات، تحمل حرف هاي بي شمار و مشورت کردن ازجمله اصولي است که باعث موفقيت زندگي من شده است.

بهترين لحظات زندگي

حدود ساعت 1 بعد از ظهر به مرز خسروي رسيديم. بوي عطرآگين وطن را به خوبي احساس مي‌كرديم. وطني كه سالهاي سال قلبمان برايش مي‌طپيد. از اتوبوس پياده شديم. چند متر آن طرف‌تر برادراني از نيروي سپاه ايستاده بودند و منتظر تحويل گرفتن و انتقال ما به خاك ايران بودند.
 بالاخره پس از سال‌ها غم غربت و اسارت به خاك پر گهر ايران قدم گذاشتم. هرگز باور نمي‌كردم كه روزي از چنگال دژخيمان بعثي نجات پيدا كنم.
اما با توكّل به خداوند متعال بازگشتم و از شادماني خود را روي خاك پاك ايران انداخته و آن را بوسيدم و به شكرانة آزادي در مقابل خداوند متعال سجدة شكر به جا آوردم.

انتهاي پيام/520ز
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۱۰:۱۹:۴۱

1 Jan 2020