۰
۱
plusresetminus
تاریخ انتشارچهارشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۶
کد مطلب : ۱۷۵۳۶

چرايي دگرديسي ياران انقلاب اسلامي

پيشينه ريزش و رويش همراهان رهبران يك قيام، به طول حيات بشر مربوط مي‌شود. در حوزه اسلامي نيز ريزش و رويش‌ها هميشه وجود داشته است. به تعبير مقام معظم رهبري «فراز و فرودهاي سياسي موجب ريزش مي‌شود».
چرايي دگرديسي ياران انقلاب اسلامي
پيشينه ريزش و رويش همراهان رهبران يك قيام، به طول حيات بشر مربوط مي‌شود. در حوزه اسلامي نيز ريزش و رويش‌ها هميشه وجود داشته است. به تعبير مقام معظم رهبري «فراز و فرودهاي سياسي موجب ريزش مي‌شود».

دوران حكومت اميرالمؤمنين مصداق بارز اين مهم است به طوري كه اميرالمؤمنين بسياري از صحابه پيامبر را كه دچار دگرديسي يا واگرايي شده بودند، رها نمود و به سراغ رويش‌‌هاي اسلام رفت. مقام معظم رهبري مي‌فرمايند: «اميرالمؤمنين هر موقع شمشير مي‌خواست مالك، اگر زبان مي‌خواست ابن‌عباس و محمد‌بن ابوبكر و اما آنهايي كه با پيامبر بودند (طلحه، زبير، سعد ابي وقاص...) خون به دل اميرالمؤمنين مي‌كردند. در انقلاب اسلامي نيز اين مسئله به صورت برجسته قابل فهم و درك است.

بسياري از نخبگان همسو با انقلاب اسلامي به دلايل مختلف از قطار انقلاب اسلامي پياده شدند كه در آسيب‌شناسي آن نمي‌توان از قالب‌‌هاي كليشه‌اي و يگانه استفاده كرد بلكه دلايل متعددي مي‌تواند وجود داشته باشد كه در انطباق با مصاديق انساني آن متفاوت است. وقتي پيامبر اسلام (ص) مي‌گويد جمله «من تاب معك» سوره هود مرا پير نمود، حاكي از آن است كه در مسير مبارزه بسياري در وسط راه مي‌برند. به همين دليل حضرت امام (ره) نيز فرمودند: «كساني تا آخر با ما هستند كه درد محرومين و مستضعفين را چشيده باشند.»

علل و شاخص‌‌هاي واگرايي به شرح ذيل است: در چرايي دگرديسي يا بريدگي برخي ياران انقلاب اسلامي نمي‌توان صرفاً آنان را به دنياگرايي يا تأمين نشدن منافع آن متهم كرد (اگر چه اين مهم يك شاخص است) بلكه بايد جامع‌الاطراف به مسئله نگاه كرد.

۱- ورود بدون شناخت به جغرافياي انقلاب اسلامي
بسياري از كساني كه دچار دگرديسي شدند يا شناخت درستي از «نقشه راه» امام و انقلاب اسلامي نداشتند يا به صورت تصادفي و براساس پيوندهاي عاطفي يا اشتراك مبارزه با رژيم پهلوي به اين وادي وارد شدند، تلقي آنان از نظام جايگزين، شبيه نظام ‌هاي شبه چپ يا ليبرالي بوده است. به طور مثال مرحوم مهندس بازرگان اگر چه معتقد به عدم جدايي دين از سياست بود اما وقتي سياست نظري به سياست عملي (تشكيل حكومت) تبديل شد، نتوانست ساز و كار نظام اسلامي را بپذيرد بعداً معلوم شد كه امام دنبال جمهوري اسلامي بود و بازرگان به «حكومت مسلمانان» مي‌انديشيد. خود ايشان مي‌گويد: «امام ايران را براي اسلام مي‌خواهد و من اسلام را براي ايران» بنابراين عدم شناخت از مسير انقلاب اسلامي و چالش‌‌هاي بر سر راه آن باعث گرديد عده‌اي به اشتباه خود در همراهي اوليه اعتراف كنند.

بهزاد نبوي و موسوي خوئيني‌ها نيز با صراحت به عدم اعتقاد به حكومت ولايت فقيه اشاره كردند اما پذيرش آن در زمان امام را به خاطر شخص و ابهت امام اعلام داشتند. بسياري از انقلابيون بر اين باور نبودند كه ولايت فقيه و اجراي شريعت در قانون اساسي خواهد آمد لذا به جاي همراهي با امام، وي و روحانيت را به انحراف انقلاب متهم كردند. جبهه ملي، نهضت آزادي و بعداً برخي از اعضاي حزب مشاركت و چپ‌‌هاي سابق (مجاهدين انقلاب) جزو اين دسته بودند حتي برخي از اعضاي دولت نيز – انقلاب اسلامي و لزوم بومي آوري آن را باور نداشتند – سازمان مديريت و برنامه‌ريزي دولت هاشمي مي‌گويد «چيزي به اسم اقتصاد اسلامي موجود نيست، بنابراين خودمان را معطل يك چنين آرا و افكاري كه در عرصه محل قابليت عمل پيدا نكرده نمي‌كنيم ( مباني نظر و مستندات برنامه رهبري چهارم توسعه ۱۳۸۳)
مواجهه با ولايت مطلقه فقيه نيز كه در قانون اساسي آمده نشانگر آن است كه برخي مسير انقلاب اسلامي را مانند كوه يخ مي‌ديده‌اند كه فقط اندكي از آن را مشاهده مي‌كردند. محمدرضا خاتمي، دبير كل سابق حزب مشاركت مي‌گويد: «در تغيير دموكراتيك از قانون اساسي ما معتقديم نمي‌توان اختيارات هيچ كس از اركان از جمله رهبري را فراتر از آنچه در قانون آمده تصور كرد اگر روزي مردم حتي اسلام و حكومت ديني را نخواستند چگونه از ولي فقيه عادل و حافظ اسلام بايد اطاعت كنند. در قاموس سياسي ديكتاتوري يعني اينكه فردي برخلاف نظر اكثريت مردم عمل كند و در واقع الان اين اتفاق افتاده است» (روزنامه توسعه مهر ۱۳۸۲)

۲- دگرديسي معرفتي
دگرديسي معرفتي مهم‌ترين بخش دگرديسي در نخبگان سابق انقلاب اسلامي است. اين جماعت كه اندك هم هستند، تظاهرات دگرديسي خود را با ماهنامه كيان شروع كردند و در دوران اصلاحات به بلوغ رسيدند،‌برخي در مقابل نظام ايستادند و ‌ رحل اقامت در غرب را برگزيدند. اينها در همسويي ديني و سياست كه غايت انديشه سياسي امام بود، ترديد كردند و معرفت ذاتي خود را به جوهره دين و باور جامعيت اسلام در همه ابعاد زندگي از دست دادند و به معرفت‌‌هاي سيال،‌توليدي، شالوده شكن، گفتماني، ابطال پذير ... روي آوردند. بنابراين با حقيقت دست‌نيافتني مفروض داشتند يا به كلي منكر آن شدند و با اين عينك نظام جمهوري اسلامي را فاقد جنبه‌‌هاي قدسي و آسماني دانستند و حاكمان را به سوء‌استفاده از دين براي قدرت‌خواهي متهم كردند. «جمهوري اسلامي» را امري متناقض معرفي كردند و جمهوريت را مقابل اسلام و بالعكس دانستند و به دنبال تغيير ساختار نظام، براي كمرنگ كردن اسلاميت آن برآمدند. محسن كديور معتقد است: «اما اصلاحات خودمان را كه تغييرات در نظام و رهبري است از طريق نمايندگان مجلس انجام خواهيم داد.» محسن آرمين نيز در نشست دفتر تحكيم در خرم‌آباد (۱۳۷۹) مي‌گويد: «اصلاح طلبي يعني تغيير و تحول در ساختار نظام از طريق راهكارهاي قانوني كه ابزار آن حفظ آرامش و حركت تدريجي – آهسته آهسته است.»
همچنين عباس عبدي در راستاي مشروعيت زدايي ديني از حكومت مي‌گويد: «‌مشروعيت نظام اسلامي ناشي از حضور اصلاح طلبان است و با خروج آنان از حاكميت مشروعيت نظام از ميان رفته و نظام عملاً دچار فراموشي دروني مي‌شود.» (۲۹/۳/۱۳۸۰ مطبوعاتي)
سروش به عنوان سردمدار دگرديسي معرفتي در كشور تلاش مي‌نمايد با باز كردن جبهه‌اي در مقابل امام، ولايت فقيه و دين را از عرصه اجتماعي مرخص نمايد. وي معتقد است: «همچنان كه در اسلام هيچ عمل و قانوني نداريم كه بايد براي اجراي آن حضور روحاني شرط باشد. در نظريه ولايت فقيه، از آن جهت كه فرد فقيه است،‌حق حكومت ولي در انديشه سكولاريسم و دين باطل است و فرد فقيه هيچ گونه امتيازي براي حكومت، مبتني بر هيچ ديانت خاصي نيست و نسبت به دين بي‌طرف است.» ‌هفته‌نامه پيام هاجر كه مربوط به دختر شخصيتي است كه براي حكومت اسلامي سال‌ها زندان و تبعيد و آوارگي كشيده است (آيت‌الله طالقاني) مي‌گويد: «حكومت ديني، تفكري غلط و به همين اساس دين و سياست از يكديگر جدا مي‌باشد.» (پيام هاجر ۲۸ مهر ۱۳۷۸ ص ۱۴)
سعيد حجاريان براساس نظريه هابز نظام جمهوري اسلامي را تحليل و در قالب پروتستانتيسم مارتين لوتر مي‌گويد: «مسلمان سكولار، اعتقاد دارد، ادغام اين دو نهاد دين و دولت، همان ابزار شدن دين و در دست قدرتمداران است در نتيجه دين از بين مي‌رود و بايد براي حفظ دين آن را از دولت جدا كرد.» (روزنامه شرق ۲۷/۱۲/۱۳۸۲)
بنابراين باور اين دسته ناكارآمدي دين در عرصه سياسي و اجتماعي است و در تلاشند با استانداردهاي غربي اين نگاه را به اثبات برسانند. اين جماعت را نبايد به دنيا‌طلبي متهم كرد بلكه آنان در مشكلات معرفتي گرفتار شده‌اند.

۳- دنياگرايي
كساني كه در حوزه مسائل دنيوي دچار بريدگي شدند به دو دسته قابل تقسيم‌بندي هستند؛ ۱- كساني كه كاميابي دنيوي كه ناشي از رانت يا تحولات و نوسانات اقتصادي است آنان را به استمرار روح اسلام انقلابي دچار ترديد كرد و رفاه و لذت جويي مانع از همراهي‌شان شد. امام در اين باره معتقد است «كساني كه بر اين باورند كه رفاه و مبارزه با هم تعارض ندارند آب در هاون مي‌كوبند. رفاه و مبارزه هيچ موقع جمع نمي‌شوند.»
بنابراين چرب و شيرين زندگي، مسير مبارزه را توصيه نمي‌كند، اين مسئله در فاصله رحلت پيامبر تا سال ۶۰ هجري به وفور بين نيروهاي محوري حكومت اسلامي رخ داد كه نمونه‌‌هاي آن در نامه‌ها و خطبه‌‌هاي اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه قابل رؤيت است ۲- دسته دوم كساني بودند كه در قبال زحمات براي انقلاب پاداش دنيوي دريافت نكردند و مشاهده دسته اول باعث سست شدن آنان مي‌شود گويي در جنگي وارد شدند كه در تقسيم غنايم چيزي عايدشان نشد لذا كم كم به حاشيه رفتند اما نق‌زني خود را در حوزه سياسي و اعتقادي متمركز كردند تا دنياخواهي آنان كه در فرهنگ ديني مذموم است، برجسته نشود.

۴- قدرت طلبي‌
برخي از نيروهاي انقلاب اسلامي كه اكنون دچار سستي و دگرديسي شدند، علاقه‌مند به حضور در بهترين اجزا و اركان قدرت بوده‌اند. اين جماعت پيشينه مبارزاتي خود را سندي بر صدرنشيني بعد از انقلاب مي‌دانند؛ لذا اگر فردي جايگاهي را اشغال كند و از نظر آنان سابقه جدي در انقلاب اسلامي نداشته است، هرگز برنمي‌تابند و اگر مسئوليتي در شأن و جايگاهي كه براي خود قائل هستند دريافت نكنند، زمين و زمان را به هم مي‌دوزند كه ايها الناس چه نشسته‌ايد كه ياران امام و انقلاب را حذف كردند. در عرصه دموكراتيك و انتخابات نيز اين‌گونه‌اند. بر اين باورند كه فقط انتخاباتي انتخابات است كه خروجي آن ما باشيم، در غير اين صورت يا مردم پوپوليستي رأي داده‌اند يا تقلب صورت گرفته است. اين دسته قدرت خواهي خود را فرياد ‌‌نمي‌زنند اما با فكر و با قهر و نافرماني مدني چهره‌‌هاي عبوس خود را نشان مي‌دهند. به رغم اينكه بعضاً در تصويب قوانين نظام جمهوري اسلامي در مجلس يا دولت نقش داشته‌اند اما اگر همين قوانين بر آنان اعمال شود‌ به سوي قهر و اعتراض و تحريك اجتماعي پيش مي‌روند، گويي قوانين سلبي و بازدارنده نظام براي ديگران نوشته شده است و نزديكان انقلاب بايد كارت نبرد داشته باشند. ميل به قدرت و قدرت طلبي كه معمولاً در آدمي نهادينه شده است از مهم‌ترين علل بريدن‌ها و واگرايي است كه البته علت آن به دلايلي ديگر ارجاع و واقعيت به دليل قبح ديني و اجتماعي پنهان نگه داشته مي‌شود ‌.
قدرت‌طلبان نيز اگر در مسئوليت قرار نگيرند تا مرز اتهام انحراف به نظام و انقلاب و اينكه همه چيز از دست رفت و در انقلاب چي مي‌خواستيم و چي شد پيش مي‌روند.

۵- وادادگي در مقابل غيريت (غرب)
نيروهاي سياسي – مذهبي در ايران امروز، وقتي در مقابل تمدن و غرب قرار مي‌گيرند به سه دسته تقسيم مي‌شود.
۱- مقاومت مطلق در مقابل غرب ۲- نگاه گزينشي به غرب ۳- وادادگي مطلق در مقابل غرب بخشي از نيروهاي انقلاب كه در دسته سوم جاي مي‌گيرند هدف انقلاب اسلامي را صرفاً امري در راستاي توسعه اجتماعي– اقتصادي مي‌دانند.
لذا خاستگاه تكنولوژيكي و زيرساخت‌‌هاي توسعه را در غرب مي‌بينند. بنابراين با نگاه واقع‌گرايانه (در مقابل نگاه آرمانگرايانه) معتقدند مبارزه با غرب امري بي‌حاصل و به ضرر كشور است و تلاش مي‌نمايند كوچك‌ترين نگاه مثبت غرب به ايران را در رسانه‌‌هاي خود برجسته و بزرگ‌ترين هجمه‌‌هاي غرب به انقلاب اسلامي را ناديده بگيرند. اين دسته مقصر همه مشكلات بين ايران و غرب را ايران و انقلاب اسلامي مي‌دانند و نوعي خستگي را فرياد مي‌زنند. «هضم شدن در پروسه جهاني شدن»، «بسته با كدخداي دهكده جهاني»، «قدرت امريكايي يك واقعيت است» و... بخشي از ادبيات گفتماني آنان است. اين دسته معتقدند: «بايد هنجارپذير باشيم، آزادي، دموكراسي، حقوق شهروندي، برابري زن و مرد به طور مطلق در همه امور، دست برداشتن از مبارزان فلسطين و كنار آمدن در قضيه فلسطين، حزب‌الله و خاورميانه از لوازم يك چنين هم‌پيوندي با اقتصاد جهاني است (مباني نظري و مستندات برنامه چهارم توسعه، سازمان مديريت ۱۳۸۲ ص ۹۸). اين جماعت در تعريف انسان و رابطه فرد و حاكميت به محورهاي ذيل باور دارند: ۱- اومانيسم (انسان محوري به جاي خدامحوري) ۲- (عقل‌مداري و تعقل به جاي تعبد) ۳- ساينتيسيم (علم‌محوري به جاي وحي محوري) ۴- ليبراليسم (اصالت آزادي فردي) ۵- مدرنيسم (سنت‌گريزي) ۶- مطلق‌زدايي از اخلاق و اعتقاد ۷- قرارداد اجتماعي (دموكراسي به عنوان مدل حكومتي).

به تعبير ديگر باور به سكولاريسم لازمه وادادگي در مقابل غرب است كه ايران در ۲۰۰ سال گذشته درگير آن بوده است. برخي انقلابيون سابق كه به نام اسلام قيام كرده‌اند امروز به اين نتيجه رسيدند كه ايدئولوژي مانع ارتباطات جهاني است. محسن آرمين از اعضاي محوري سازمان مجاهدين انقلاب بر اين باور است كه «ما بايد بحث رابطه با امريكا را از مقوله ايدئولوژيك خارج كنيم و اين كار بايد كاملاً كارشناسي باشد» (روزنامه ايران ۱۲ آبان ۱۳۸۰ ص۹).
بهزاد نبوي ديگر همكار آرمين طي پنج سال ۱۸۰ درجه مي‌چرخد در حالي كه سال ۱۳۷۵ مي‌گويد «انقلاب ما كه مورد پذيرش امريكا نيست. فروپاشي اتحاد شوروي تجربه خوبي در اين مورد است. آنها كه پس از فروپاشي كشورشان را در اختيار امريكا گذاشتند چه كردند؟ و چه به دست آوردند؟ اگر ما با امريكا رابطه برقرار كنيم حقيقت انقلاب از دست مي‌رود. آنها براي عوض كردن رفتارها و عقايد ما مي‌آيند» (هفته نامه بين ۱۲/۶/۷۵، ص ۵) در سال ۱۳۸۰ مي‌‌گويد «امروز امريكا صد بار اعلام آمادگي مي‌كند براي مذاكره با ما و اين ما هستيم كه پيش شرط مي‌گذاريم ... ما بايد اين سياست را ادامه بدهيم (سياست تنش زدايي) و بدانيم كه ما وقتي به دولت‌ها احترام نگذاريم آنها هم به ما احترام نمي‌گذارند.» (عصر ما ۲۰/۵/۱۳۸۰).
بنابراين اين جماعت انقلاب اسلامي را يك پروژه تمام شده عليه نظام پهلوي مي‌دانند نه يك پروسه براي هميشه تاريخ كه امام فرمود «تا كفر و شرك هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم.»

۶- آسيب‌ها و نيازهاي شخصيتي‌
بسياري از افرادي كه با انقلاب كلنجار رفته و مي‌روند از جهت شخصيتي و مشي فردي داراي ويژگي‌‌هاي خاصي هستند،‌احساساتي بودن (آيت‌الله منتظري)، يك دند‌گي (موسوي)، خود بزرگ بيني (بني‌صدر) و خود را وارث و مالك انقلاب دانستن نيز از آسيب‌‌‌هاي جدي در رويارويي با انقلاب اسلامي است. علاقه به صدرنشيني، مرجعيت و محور بودن و عدم تأمين اين خواسته موجب ناسازگاري آنان با محيط مي‌شود. اين مدعيان انقلاب با قرائت كاريكاتوري از صدر انقلاب اسلامي به دنبال احياي خود از طريق لجبازي با حاكميت بر مي‌آيند. قياس شخصيتي‌ يا نزديكي و دوري به امام (ره) ملاكي است براي برتري‌طلبي برخي و طرح مدعاهاي زيادخواهانه يا واگرايانه و خدايي ناكرده تشويق و ترغيب مردم به نافرماني مدني يا ايستادن مقابل نظام اسلامي.

۷- ضعف و نبود راهبرد جذب در نيروهاي انقلاب‌
نيروهاي اصيل انقلاب و معتقدان حقيقي آن كساني هستند كه نه از رهبري جلوتر حركت مي‌كنند و نه عقب‌تر مي‌مانند اما اين دسته براي مواجهه با شش دسته قبلي چه برنامه‌اي دارند؟ مقام معظم رهبري در خطبه عيد فطر سال ۱۳۸۸ (بعد از فتنه) فرمودند: «راهبرد نظام جذب حداكثري و دفع حداقلي است». نيروهاي انقلاب اسلامي نه تنها براي اجرايي كردن اين راهبرد برنامه‌اي ندارند. بلكه هيچ اشتباه كوچك و بزرگ و توبه‌اي را هم نمي‌پذيرند. هر كس اشتباهي كند يا حرفي بزند كه در چارچوب انقلاب نيست براي هميشه مورد بي‌توجهي خواهد بود و بعضاً نيز به هل دادن آن به بيرون از نظام كمك مي‌شود. به تعبير ديگر براي نيروهاي انقلاب اسلامي اشتباه ديگران در مقابل نظام هرچند در حد يك جمله آلوده باشد به عنوان آخرين اشتباه فرد تلقي مي‌شود. مثل كسي كه در انبار مهمات كار مي‌كند، اينجا صادق است. در انبار مهمات كسي كه اولين اشتباه را مي‌كند، آخرين اشتباه وي نيز هست چرا كه فرصتي براي اشتباه ديگر ندارد و هم آنجا تمام مي‌شود. جاذبه در نيروهاي انقلاب كم است بين چهار دسته معاند، مخالفت و منتقد و خنثي بعضاً فرقي ديده نمي‌شود يا تفاوت‌ها تشخيص و تفكيك نمي‌شود. نظام جمهوري اسلامي ايران يك نظام مردمي به معني واقعي كلمه است و در زمينه پشتوانه‌اي غير از مردم ندارد، لذا براي جذب حداكثري بايد برنامه‌هاي هوشمندانه طراحي كند . البته اين نقد به نيروهاي انقلاب به معني ترحم به كساني كه به روي نظام شمشير كشيده‌اند نيست بلكه جهت كساني است كه ناآگاه و از مسائل جزئي ناراحت و معمولاً اهل انتقادهاي دائمي و بي‌پايه هستند و كينه عميق نسبت به انقلاب اسلامي ندارند.

نویسنده: عبدالله گنجی
مرجع : جوان آنلاین
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

سلام
یادداشت//گنجینه ای به نام دفاع مقدس را ببینید در:

http://gharargahbasirat.blog.ir

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

يکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۸

ساعت:

۰۸:۲۲:۴۲

26 Jan 2020